دفترچه ممنوع

متن مرتبط با «تمام شدن یک رابطه» در سایت دفترچه ممنوع نوشته شده است

یکنواختی

  • برم ترکیه؟ نرم ترکیه؟وقتی تقاضای ویزا ندادم و برای انگشت نگاری سفارت نمی رم، چرا برم؟ فقط برا اینکه ف تنها نباشه؟ف تنهاست، دیگه سین تو زندگیش نیستیه روز رفت انگار که از اول هم نبودهالبته سین از اولشم نبودم، همیشه مسافرت و‌ماموریت بود.یه روزی هم تموم شد قصه شون.ف میخواد بره کانادا.فعلا توریستیاز طرفی زندگی خیلی یکنواخت و چرند شدهبرم برا دختر لباس میخرمچقدرم که من اهل بازار و خریدم!کافکا در کرانه رو شروع کنم؟فردا دوباره باید برم اداره و ساعت رو بشمارم تا وقت برگشتن برسهاتو بوق بوق میکنه یعنی بجنب...می جنبم اما به سوی نماز...نماز صبح‌و ظهرمم قضا شد! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هذیانهای یک ادم روزه دار

  • خانم مدیر اداری و هدی در مورد مهدکودک حرف می زنند. یادم می آید هنوز تکلیف مهدکودک پسرک را روشن نکردم. هدفونم را محکم تر در گوشم می چپانم و صدای موسیقی را بلندتر می کنم.یکی میگوید چقدر بی حالی، روزه برده تو را! یادم می افتد به پارسال که پرسید از پایان نامه ات چه خبر. گفتم تو ماه رمضون خیلی سخته نوشتن, ...ادامه مطلب

  • تمام شد.

  • تمام شد، باید برگردم. تمام روزهای خوش کتاب و قلم و آرامش و آهستگی گذشت. روزهای هیاهو و همهمه بازگشت. و من به عنوان مهره ای از دستگاه اداره از فردا سر جای خودم قرار می گیرم تا چرخ اداره بهتر بچرخد. بین رئیس کوچولوهای بازاریِ دلال مسلک و همکاران خودشیفته ای که با سه چهار سال سابقه معتقدند حقشان خورده شده وگرنه حالا باید معاون یا مشاور وزیر بودند!! تمام شد. بر میگردم به اتاقم بین دوستانی که دوستشان دارم و اینقدر خودشان در زندگی درگیری و مشکل دارند که دلم نمی آید با نق زدن حالشان را خرابتر کنم. برمیگردم به احساس نیاز به مشاور، به  انبار کردن حرفهایم برای روزهای مشاوره. تمام شد.  امروز برای آخرین بار بی دغدغه تلفنها و پیگیریهای اداره، رفتم دانشگاه و چقدر استادم منتظر بود که به جز بحث دربارۀ تز، از اضطراب پشت نگاهم بگویم. اما من هیچ نگفتم، به جایش سیر نگاهش کردم و حسرت خوردم که از این بعد لایحه های مزخرف و نامه های تکراری جای معاشرت با آدمهای نابی مثل او و آنها را خواهد گرفت. یکی از بچه ها میگفت فیتلیه خودآگاهی را بکش پایین و بیا. حالم بد نیست، حس تعلیق دارم. باید با خودم حرف بزنم و به خود,تمام شديد,تمام شد,تمام شدن نفت,تمام شدم,تمام شدن یک رابطه,تمام شدن رابطه,تمام شديد وتمام,تمام شدن امتحانات,تمام شدن صفحه کلاچ,تمام شدن شارژ ایرانسل ...ادامه مطلب

  • حرفهای خوب یک آدم دلواپس!

  •   هرگز نفهمیدم چطور ادمی که این همه خوب است و اینقدر رمان خوانده و شعر بلد است،  میتواند دلواپس و راستی! باشد! حرفهای خوبی می زد میگفت تو از حرفهای (م) می رنجی چون خودت قبل از انکه این حرفها را از دهن او بشنوی بارها  با خودت همین حرفها را واگویه کردی میگفت: او و مادرت یک جمله میگویند و میروند میخوابند اما تو تا هفته ها درگیر همان جمله ای... تو کوک شدی  تا چند هفته دیگرکه مطابق میلشان عمل کنی. از همه مهمتر توصیه می کرد وقتی حالت  بد است و افکار منفی هجوم می آورند با فکرهای دردناک خودت را شکنجه نکن فقط بخواب .... این نصیحت آخری نسخه همین لحظه من است., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها