هذیانهای یک ادم روزه دار

ساخت وبلاگ

خانم مدیر اداری و هدی در مورد مهدکودک حرف می زنند. یادم می آید هنوز تکلیف مهدکودک پسرک را روشن نکردم. هدفونم را محکم تر در گوشم می چپانم و صدای موسیقی را بلندتر می کنم.

یکی میگوید چقدر بی حالی، روزه برده تو را! یادم می افتد به پارسال که پرسید از پایان نامه ات چه خبر. گفتم تو ماه رمضون خیلی سخته نوشتن. خندیدکه تازه روز دومه. قبلش چیکار می کردی؟ این روزها خیلی چیزها مرا یاد او می اندازد.

دلم برای پردیس تنگ شده است کاش از غار تنهاییش بیرون می آمد. با اینکه اینقدر با هم متفاوت بودیم ولی از معاشرت با این دختر لذت می بردم.

زهرا خوشحال به مهسا می گوید که هفته دیگه دفاع می کنم و اضافه می کند که غبطه میخورم به زنهایی که مثل بچه آدم کار می کنند و بعد برمیگردند خانه و دیگه دغدغه درس ودکترا ندارند. صدای موسیقی را بلند تر می کنم و  یادم می افتد به خودم و قولهایی که برای بعد از دفاع به خودم داده بودم.

ایمیلم را باز میکنم و به دکتر«س» که جزو معدود روانپزشکانی است که فلسفه می داند، ای میل می زنم.

آقای دکتر س گرامی.....

چرا از اینکه دکتر «ر» بتواند در خودشناسی کمکم کند دل کندم؟

شاید برای قضاوت زود است. ولی همین چند جلسه مرا به این نتیجه رهنمون شد که  دکتر «ر»  نگاه مردسالارانه شفقت آمیزی نسبت به زن  دارد او  معتقد است همه زنان یک ذات یکسان دارند و همه مشتاق دلبری، همسری و مادری هستند. در چشم او زن عروسک ملوسی است که باید حال بدش را بفهمی و نوازشش کنی حالا اگر نفهمیدی چه میگوید و دردش چیست هم مهم نیست. محتوای کلام مهم نیست حس بد او مهم است که با نوازش التیام می یابد.

هرچه فکر میکنم من با زنی که او وصف میکند و برایش نسخه می پیچد بسیار بیگانه ام. ولی تو شک نکن که من آن زن را پیدا میکنم توصیفش میکنم و دیگران او را به رسمیت خواهند شناخت.

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

خانم مدیر اداری و هدی در مورد مهدکودک حرف می زنند. یادم می آید هنوز تکلیف مهدکودک پسرک را روشن نکردم. هدفونم را محکم تر در گوشم می چپانم و صدای موسیقی را بلندتر می کنم.

یکی میگوید چقدر بی حالی، روزه برده تو را! یادم می افتد به پارسال که پرسید از پایان نامه ات چه خبر. گفتم تو ماه رمضون خیلی سخته نوشتن. خندیدکه تازه روز دومه. قبلش چیکار می کردی؟ این روزها خیلی چیزها مرا یاد او می اندازد.

دلم برای پردیس تنگ شده است کاش از غار تنهاییش بیرون می آمد. با اینکه اینقدر با هم متفاوت بودیم ولی از معاشرت با این دختر لذت می بردم.

زهرا خوشحال به مهسا می گوید که هفته دیگه دفاع می کنم و اضافه می کند که غبطه میخورم به زنهایی که مثل بچه آدم کار می کنند و بعد برمیگردند خانه و دیگه دغدغه درس ودکترا ندارند. صدای موسیقی را بلند تر می کنم و  یادم می افتد به خودم و قولهایی که برای بعد از دفاع به خودم داده بودم.

ایمیلم را باز میکنم و به دکتر«س» که جزو معدود روانپزشکانی است که فلسفه می داند، ای میل می زنم.

آقای دکتر س گرامی.....

چرا از اینکه دکتر «ر» بتواند در خودشناسی کمکم کند دل کندم؟

شاید برای قضاوت زود است. ولی همین چند جلسه مرا به این نتیجه رهنمون شد که  دکتر «ر»  نگاه مردسالارانه شفقت آمیزی نسبت به زن  دارد او  معتقد است همه زنان یک ذات یکسان دارند و همه مشتاق دلبری، همسری و مادری هستند. در چشم او زن عروسک ملوسی است که باید حال بدش را بفهمی و نوازشش کنی حالا اگر نفهمیدی چه میگوید و دردش چیست هم مهم نیست. محتوای کلام مهم نیست حس بد او مهم است که با نوازش التیام می یابد.

هرچه فکر میکنم من با زنی که او وصف میکند و برایش نسخه می پیچد بسیار بیگانه ام. ولی تو شک نکن که من آن زن را پیدا میکنم توصیفش میکنم و دیگران او را به رسمیت خواهند شناخت.

 

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 16:01