تمام شد.

ساخت وبلاگ

تمام شد، باید برگردم.

تمام روزهای خوش کتاب و قلم و آرامش و آهستگی گذشت.

روزهای هیاهو و همهمه بازگشت.

و من به عنوان مهره ای از دستگاه اداره از فردا سر جای خودم قرار می گیرم تا چرخ اداره بهتر بچرخد.

بین رئیس کوچولوهای بازاریِ دلال مسلک و همکاران خودشیفته ای که با سه چهار سال سابقه معتقدند حقشان خورده شده وگرنه حالا باید معاون یا مشاور وزیر بودند!!

تمام شد.

بر میگردم به اتاقم بین دوستانی که دوستشان دارم و اینقدر خودشان در زندگی درگیری و مشکل دارند که دلم نمی آید با نق زدن حالشان را خرابتر کنم.

برمیگردم به احساس نیاز به مشاور، به  انبار کردن حرفهایم برای روزهای مشاوره.

تمام شد.

 امروز برای آخرین بار بی دغدغه تلفنها و پیگیریهای اداره، رفتم دانشگاه و چقدر استادم منتظر بود که به جز بحث دربارۀ تز، از اضطراب پشت نگاهم بگویم.

اما من هیچ نگفتم، به جایش سیر نگاهش کردم و حسرت خوردم که از این بعد لایحه های مزخرف و نامه های تکراری جای معاشرت با آدمهای نابی مثل او و آنها را خواهد گرفت.

یکی از بچه ها میگفت فیتلیه خودآگاهی را بکش پایین و بیا.

حالم بد نیست، حس تعلیق دارم.

باید با خودم حرف بزنم و به خودم یاداوری کنم که نباید اسیر روزمرگی آن کریدور سبز شوم.

باید تزم را تمام کنم تا از آنجا آزاد شوم.

انشالله

 

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : تمام شديد,تمام شد,تمام شدن نفت,تمام شدم,تمام شدن یک رابطه,تمام شدن رابطه,تمام شديد وتمام,تمام شدن امتحانات,تمام شدن صفحه کلاچ,تمام شدن شارژ ایرانسل, نویسنده : soofiia بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 18:30