دفترچه ممنوع

متن مرتبط با «دفترچه خاطرات یک بی عرضه» در سایت دفترچه ممنوع نوشته شده است

بیماری...

  • مریضی لعنتیآنفولانزای کثافتبند بند بدنم درد می کنهدیشب تا صبح نتونستم بخوابم سردرد و لرز و گلودرد و گوش درد در رفت و آمدندولی امان از بدن دردبه خاطر شرایطم نمی تونم قرص مسکن قوی بخورم فقط باید زور بزنم بتونم دو دقیقه بخوابم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یکنواختی

  • برم ترکیه؟ نرم ترکیه؟وقتی تقاضای ویزا ندادم و برای انگشت نگاری سفارت نمی رم، چرا برم؟ فقط برا اینکه ف تنها نباشه؟ف تنهاست، دیگه سین تو زندگیش نیستیه روز رفت انگار که از اول هم نبودهالبته سین از اولشم نبودم، همیشه مسافرت و‌ماموریت بود.یه روزی هم تموم شد قصه شون.ف میخواد بره کانادا.فعلا توریستیاز طرفی زندگی خیلی یکنواخت و چرند شدهبرم برا دختر لباس میخرمچقدرم که من اهل بازار و خریدم!کافکا در کرانه رو شروع کنم؟فردا دوباره باید برم اداره و ساعت رو بشمارم تا وقت برگشتن برسهاتو بوق بوق میکنه یعنی بجنب...می جنبم اما به سوی نماز...نماز صبح‌و ظهرمم قضا شد! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هذیانهای یک ادم روزه دار

  • خانم مدیر اداری و هدی در مورد مهدکودک حرف می زنند. یادم می آید هنوز تکلیف مهدکودک پسرک را روشن نکردم. هدفونم را محکم تر در گوشم می چپانم و صدای موسیقی را بلندتر می کنم.یکی میگوید چقدر بی حالی، روزه برده تو را! یادم می افتد به پارسال که پرسید از پایان نامه ات چه خبر. گفتم تو ماه رمضون خیلی سخته نوشتن, ...ادامه مطلب

  • راه می بینم در ظلمت

  •   ابری نیست بادی نیست می نشینم لب حوض گردش ماهی ها روشنی من گل آب پاکی خوشه زیست مادرم ریحان می چیند نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد پشت لبخندی پنهان هر چیز روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست چیزهایی هست که نمی دانم می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت پرم از راه از پل از رود از موج پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست  , ...ادامه مطلب

  • دفترچه خاطرات

  • به هرکس میگویم وبلاگ می نویسم. می پرسد: با اسم خودت؟ -نه، مستعار - پس چطور بقیه خبر می شنوند و می خوانند. مخاطبانت از کجا می آیند؟ - میتوانم به جرات بگویم هیچ مخاطبی ندارم!! هیچکس این نوشته ها را نمی خواند!  من نه به وبلاگ کسی سر می زنم، نه آدرسم را به کسی داده ام. تنها خوانندگانم عابران گذری هستند که از صفحه اول وبلاگهای به روز شده بلاگفا، به صفحه ام می آیند و هیچوقت بیشتر از یک روز نمانده اند. - چه فایده ؟ پس چرا می نویسی؟ راستش گرچه دلم می خواهد ادمهای ناشناس اهل دلی پیدا شوند و اگر نوشته هایم را خواندند و چیزی به ذهنشان رسید دریغ نکنند اما در حقیقت اینجا ب,دفترچه خاطرات,دفترچه خاطرات و فراموشی,دفترچه خاطرات من,دفترچه خاطرات یک بی عرضه,دفترچه خاطرات برای اندروید,دفترچه خاطرات چارلی کوچولو,دفترچه خاطرات احسان و باران,دفترچه خاطرات چوبی,دفترچه خاطرات فارسی اندروید,دفترچه خاطرات شانزده زن ایرانی ...ادامه مطلب

  • حرفهای خوب یک آدم دلواپس!

  •   هرگز نفهمیدم چطور ادمی که این همه خوب است و اینقدر رمان خوانده و شعر بلد است،  میتواند دلواپس و راستی! باشد! حرفهای خوبی می زد میگفت تو از حرفهای (م) می رنجی چون خودت قبل از انکه این حرفها را از دهن او بشنوی بارها  با خودت همین حرفها را واگویه کردی میگفت: او و مادرت یک جمله میگویند و میروند میخوابند اما تو تا هفته ها درگیر همان جمله ای... تو کوک شدی  تا چند هفته دیگرکه مطابق میلشان عمل کنی. از همه مهمتر توصیه می کرد وقتی حالت  بد است و افکار منفی هجوم می آورند با فکرهای دردناک خودت را شکنجه نکن فقط بخواب .... این نصیحت آخری نسخه همین لحظه من است., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها