سلام رفیق چهل ساله...
چهل سال از من بی توجهی و درشتی دیدی ولی پا به پای من دویدی و بار سنگین مرا به دوش کشیدی
بدشانسی تو بود که من ساکن تو شدم
من بی مبالات و بی ظرافت
نه تنها هرگز از موهایم مراقبت نکردم، بلکه از بچگی موهایم که گره میخورد با قیچی می چیدمشان!
اینقدر توی ماشین و در نور کمکتاب خواندم که چشمهایم ضعیف شد
دندانهایم را یک روز در میان مسواک میزدم
هرگز به فکر زیبایی و سلامت اندامم نبودم
با بدنم قهر که نه، بیگانه بودم.نمی شناختمش، باهاش مهربان نبودم، ازش کار می کشیدم.
...
حالا به چهل رسیده ام و این بدن خسته است و از این بدنی که چهل سال ناملایمت و بی توجهی دیده، انتظار دارم مثل یک کالبد جوان و شاداب و ورزشکار از دخترم مراقبت کند.
نمی شود،کم می آورد
تازه کرونا را هممهمانش کردم...
کم آورده، به خون ریزی افتاده، استراحت مطلق می خواهد و من به خواهش می گویم:
رفیق با مرام چهل ساله طاقت بیار، مثل همیشه کمکم کن...
خدایا کمکم کن..
دفترچه ممنوع...برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 44