این خانه خانه من است.

ساخت وبلاگ

امروز استخوانهایم درد می کند، سر دردهای شدیدِ قدیمی سراغم آمده اند و نشریه درباره مقاله ام می گویدکه حالا حالاها باید صبر کنم و اصلا معلوم نیست النهایه مقاله چاپ شود یا نشود؟

تا ساعت دو نظریه های اخلاقی را خواندم و دسته بندی کردم اما حس نوشتنم نبود. از نگاه کردن به کامپیوتر حالت تهوع می گرفتم.

گویا گره افتاده به گیسوی تزم.

باید استراحت می دادم به خودم. خانه را مرتب کردم و شام پختم،

م می گوید: چقدر خوب است زن آدم خانه دار باشد.

میگویم: خانه دار نه، در خانه، کاش نویسنده بودم و در خانه می ماندم در آرامش می خواندم و می نوشتم و فیلم می دیدم و  غذا و دسر درست می کردم.

این آهستگی عمیق و پربار را خیلی دوست دارم خیلی بیشتر از آشفتگی مبتذلِ بی حاصلِ کارمندی

.

.

.چند روز است که ما هم یک خانواده تیپیکال و عادی شدیم. مادر، پدر و فرزند...هیچ مهمان دیگری خانه مان نیست و این استقلال اگرچه باعث می شود به تنهایی همه مسئولیت ها و دلشوره ها  دغدغه ها را به دوش بکشی اما خیلی دلچسب و عجیب است.

 شاید باور نکنی اما چند روز است که واقعاً حس میکنم این خانه خانه من است، این زندگی زندگی من، این پسر، فرزند من

اما هنوز حس نکردم این (م) همسر من است!

پریشب در خواب کودکی به من میگفت: بگذار بابایم پیش ما بیاید!!

گویا (م) بابای کس دیگری هم بود.

در خواب دلم برای پسرم سوخت و با خودم قرار گذاشتم تمام تلاشم را بکنم تا بتوانم نقش زن زندگی را بازی کنم. گرچه لعنتی خیلی کار سختی است!

 

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست؛,این خانه قشنگ است اما خانه من نیست,این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست ستار,این خانه قشنگ است ولی خانه من,اين خانه قشنگ است ولی خانه من نيست,شعر این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست,شعر اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست,آهنگ این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست, نویسنده : soofiia بازدید : 140 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 16:02