این جلسات

ساخت وبلاگ
 

شک ندارم خیلی آدم خوبیه. لهجه کرمانی غلیظش، خیرخواهیش، نگاه خوش بینانه ­اش نسبت به همه انسانها و مهربانی جنوبی فراگیرش به آدم حس امنیت می دهد. اما چرا من حس میکنم هیچ چیز از این جلسات در نمی آید؟

میگوید به جاهای خیلی خوبی رسیدیم اما من فکر میکنم ما هنوز به هیچ جا نرسیدیم یعنی اوهنوز هیچ چیز جدیدی نگفته. شاید این حرفها باید او تازه باشد اما من بیست سال است که با این فکرها زندگی کرده ام و دلم میخواهد این فکرها را کسی برایم حلاجی کند نه اینکه تکرارشان کند. شاید به همین دلیل است که  هیچ جذابیتی در این دو جلسه سراغ ندارم. حتی تمجیدها هم دیگر حس خوبی به من نمی دهند. دلم میخواست یکی بود حتی دعوا میکرد ولی حرف جدیدی میزد. اما این دو جلسه فقط من حرف زده ام و او حرفهای مرا تکرار کرده. دلم میخواست یکی بود که او عمیق نگاه میکرد، کشف میکرد و  من میشنیدم.

گفت تو دختر امنی هستی اینقدر امن که میتوانند آزادت بگذارند و مطمئن باشند راه را به خطا نخواهی رفت. اما کنترل گر بودن «م» مرا نگران می کند چون باعث میشود احساس خفگی کنی و بخواهی فرار کنی. گفت دفعه دیگر «م» را هم بیاور تا صحبت کنیم.

نمیدانم شاید توقعم از جلسه روان درمانی خیلی بالاست. اما هرچه هست حس میکنم این جلسات هنوز انتظاراتم را برآورده نکرده است. شاید همه اینها پیامی است برای اینکه از چشم دوختن به دست و دهان دیگران دست بکشم و خودم به داد خودم برسم. شاید هم اشتباه میکنم و هنوز برای قضاوت خیلی زود است.

هرچه هست حالا ده دقیقه تا ساعت چهار مانده و به من به اندازه سیصد سال خسته ام ولی باید بروم دنبال پسرم.

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 61 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 2:57