چهارشنبه غمگین

ساخت وبلاگ
پیش دفاع برگزار شد.  سر جلسه خیلی مسلط و آروم بودم. مجوز دفاع دادند  و گفتند چند تا اصلاح اساسی انجام بدهم.

قبل از جلسه پسر آیت الله رو دیدم. کنار استاد مشاورم دکتر (س) ایستاده بود گفت چقدر دلم برات تنگ شده بود(ف).اینجا چه میکنی؟ دکتر س گفت پیش دفاع داره منم میخوام بهش گیر بدم.

گفتم بهشون بگید اذیتم نکنند.

دکتر س گفت نود صفحه خوندم و تاسف خوردم که چرا استعداد و هوش به این زیادی هدر شد با این موضوع و این استاد راهنما.

گفتم نه شایدم تاسف خوردید که چرا من مثل شما فکر نمیکنم.

گفت نه ناراحتم چرا نقادانه ننوشتی

پسر ایت الله گفت شما میگذارید دانشجو نقاد باشه

خلاصه گفتم و گفت.

. حرفهای پسر ایت الله قبل از جلسه خیلی حالم رو خوب کرد‌ اعتماد به نفس من در جواب دادن به استاد مشاورم حال اونو خوب کرده بود. میگفت تو پوست کلفتی از پس اینا بر میای. ببین چند تا دانشجو رو اینا با این انحصارطلبی و جزم اندیشی شون روانی کردند.

تو دلم گفتم خبر نداری منم یکی از همون روانی  شده هام!

خلاصه که تموم شد یه هفته وقت دارم این همه اصلاحات رو اعمال کنم و بفرستم برا داوران و اگه تا هفته دیگه تمومش نکنم تا خرداد نمیتونم دفاع کنم و همشون میرند خارج و دفاع میفته برای شهریور.

یه هفته وقت دارم با این وضعیت اشفته موهام که ولشون کردم و فقط روسری میپوشم که یه وقت موهام پس نره پسرک ببینه و ناراحت شه.

یه هفته وقت دارم با م که دیشب با دوستاش باغ بود. صبح تا حالا دنبال خرید بود و  انگار نه انگار که به پسرک قول داده بود ببردش پارک

با مامان که قصد داره امروز به همه برنامه ها و  نوبت ماساژ و ..‌ برسه

با خواهرم که با اینکه خونه بود  گفت منم خودم کار دارم و پسرک رو نگه نداشت.

من دلشوره دارم ولی مثل همیشه میخندم و انکار میکنم این غصه هامو ولی وقتی (م) زنگ میزنه و سر اینکه من یادم نیست تو خونه عدس لعنتی نداریم یا لوبیای مزخرف غر میزنه ، حالم بد میشه

اینجا نشستم تو اتاقی که کودکیم رو به هجده سالگی گره زد و سعی میکنم به خودم مسلط بشم.

امروز چهارشنبه است.

برام دعا کنید.

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 71 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 2:57