واقعیت

ساخت وبلاگ
راستش امروز چهارشنبه بود و من حالم خیلیی بد بود. خدا می داند چند سال باید بگذرد تا  نامش از چهارشنبه های ذهنم پاک شود؟ اما امروز هم دلتنگ نبودنش بودم و متاسف برای اینکه ندیدنش را انتخاب کردم

اما عصر اوضاع بهتر شد.

با آدمهای آشنایی که آزارم میدادند حرف زدم و خیلی محکم باهاشون برخورد کردم.

حس کردم هیجانهای درست و مناسب را تجربه میکنم. به جای یک دختر ملتمس خنگ که سرش را کرده زیر برف و بی احترامی های و پشت گوش انداختن های  دکتر ر را نمی بیند دختر مودبی شدم که به حق از دست دکتر ر به خاطر فرصتی که سوزاند عصبانی است.

ا با واقعیتی گریزناپذیر روبرو شدم.من یک زن همسر مادر و کارمند سی و چهارساله ام و حتما وقت ازادم با دختر محصل نوجوان هفده ساله متفاوت است‌ پس وقتی برای تلف کردن ندارم. یک راست باید بروم سراغ ادمهای اصلی راه اصلی هدف اصلی و وسیله اصلی.

ترازو بهم گفت سه کیلو لاغر شدم و خوشحالم

برق نگاه م وقتی به من زل میزند و هراسش بابت از دست دادنم حالا دیگر برایم ملموس و دوست داشتنی است حسش میکنم و خوشحالم.

خدا کند این چند روزه تز را تمام کنم و بعد بروم سراغ برنامه های بعدی

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : واقعیت, نویسنده : soofiia بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:29