من و قهوهو صندلی و کتاب

ساخت وبلاگ
میشه. باور کن میشه. تجربه کردم که میگم.

این شبها خیلی بد میخوابم و خسته و له از خواب بیدار میشم.

در شرکت تند تند نامه و لایحه مینویسم

ساعت دو ونیم با عجله مبرم دنبال پسرو میارمش خونه و غذا میپزم و...

طفلک اذیتی ندارد اما من خیلی خسته ام

م زنگ میزند که دیرتر از همیشه می اید

 و من ناگهان حس میکنم چقدر خسته ام، چقدر دلم ازادی میخواهد، چقدر استخوانهایم درد می کند.

حالم دارد بد میشود

غرغروی وجودم نق زدن را شروع میکند که خیلی خری اگر به بچه دوم فکر کنی انوقت میشوی یه زن سنتی خونه نشین بدبخت افسرده..

نمیدانم شاید این حال بد یادگار طوفانی است که این چند روز مهمانم بود. دلیلش هرچه هست مطمئنا نامش افسردگی و خشم است.

ناگهان به خودم می گویم باید حال خودم را خوب کنم

قهوه درست می کنم، موهایم را شانه می زنم، دو تا کتاب به درد بخور برای این وقتها ( تکنیک های رفتار درمانی دیالکتیک و ارتباط بدون خشونت) را میگذارم ور دلم و نگاهی به وبلاگم می اندازم

می نشینم روی صندلی لهستانی، قهوه میخورم، اسمش را سرچ میکنم و مقاله جدیدش را میخوانم و...

حالا بهترم. واقعا بهترم.۰

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : قهوهو,صندلی,کتاب, نویسنده : soofiia بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 2:08