اما امسال که بعد از سی و چهار سال هی بغضم میترکد با خودم میگویم از کجا معلوم شاید خانم هاشمی هم یک غم بزرگ روی سینه اش سنگینی میکرده. حتی شاید یه اندوه ناشناخته و بی نام و نشان.
آقای مشاور اگر بود حتما از مون فیلد (آخرشم تلفظشو یاد نگرفتم) میگفت و توصیه میکرد فرصت در حرم بودن را مغتنم بشمارید، تند تند نماز و قران بخوانید و حاجت بطلبید تا فرصت را از کف ندهید! من اما اهل حفظ فرصتها نیستم.
ن حتما میخندد و با چشمان گرد میپرسد واقعا رفتی مشهد؟ اعتقاد داری؟
من همحتما میخندم و به یادش می اورم نمازهای یومیه و شب این ادم منتقد هرگز ترک نمی شود!
بگذریم این روزها یک فرق بزرگ با قبلترها کرده ام، دیگر مدام به خودم یاداوری نمیکنم که چقدر با این ادمها متفاوتم. اصلا شباهت و تفاوت دیگر مساله ذهنم نیست. فقط به دنبال آرامشم
دفترچه ممنوع...برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 66