دفترچه ممنوع

متن مرتبط با «فکرهای نو» در سایت دفترچه ممنوع نوشته شده است

یکنواختی

  • برم ترکیه؟ نرم ترکیه؟وقتی تقاضای ویزا ندادم و برای انگشت نگاری سفارت نمی رم، چرا برم؟ فقط برا اینکه ف تنها نباشه؟ف تنهاست، دیگه سین تو زندگیش نیستیه روز رفت انگار که از اول هم نبودهالبته سین از اولشم نبودم، همیشه مسافرت و‌ماموریت بود.یه روزی هم تموم شد قصه شون.ف میخواد بره کانادا.فعلا توریستیاز طرفی زندگی خیلی یکنواخت و چرند شدهبرم برا دختر لباس میخرمچقدرم که من اهل بازار و خریدم!کافکا در کرانه رو شروع کنم؟فردا دوباره باید برم اداره و ساعت رو بشمارم تا وقت برگشتن برسهاتو بوق بوق میکنه یعنی بجنب...می جنبم اما به سوی نماز...نماز صبح‌و ظهرمم قضا شد! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • این نوشته جدید نیست. مال ۱۴ سال قبل است

  • به نام حقمن زندگیم را گم کرده ام ، خواب گردی میکنم ، عذاب وجدان میگیرم  ، ساعتها سنتورمیزنم چندساعتی سی دی زبان انگلیسی وbbc prime  گوش میدهم ازسررفع تکلیف وبرای دل خوشی مادر،برای دکترانمیخوانم تا به , ...ادامه مطلب

  • چایت را بنوش

  • وقتی تو پر از احساس شرم و گناهی و طرف مقابلت حجم عظیم خشم و کینه را پشت چهره ارام و بی تفاوتش پنهان کرده و حتی از تمجیدهایت نیز مفهوم کنایه و تمسخر می گیرد و کلمه کلمه حرفهایت را به بدترین زیان ممکن ترجمه و فهم می کند... باید به خودت بگویی؛ دیگر آزار کشیدن و زجر دیدن از نگاه او  وتلاش برای اثبات خود,چایت,بنوش ...ادامه مطلب

  • تو می چرخی جنون می آید

  •   واقعیت اینه که ما برای خیلی چیزها توضیحی نداریم، نظریه پردازها بیخود تلاش میکنند تمام ساحاتِ حیات رو تبیین و توجیه کنند؛ مثلا من بعد از سی وچهار سال زندگی کردن با خودم هنوز نمیتونم بفهمم که تو یه صبح سرد پاییزی که لرز کردم و برای  فرار از فکر کردن به چهره مغمومِ پسرم موقع خداحافظی، مشغول خلاصه کردن نظریۀ حقوقیِ لاگلین هستم، چرا این اهنگ آب در آتشِ علی زند وکیلی ،حالم رو خوب میکنه؛ سر تا پا آتشی شعله میکشی میچرخی میرقصی اینچنین خاکستر میکنی میسوزی مرا، میچرخی، میرقصی اینچنین تو میچرخی جنون می آید ز دریا موجِ خون می آید تو میرقصی چنین لیلی وار، خدا,تو می چرخی به دور من,تو سرم مثل پنکه میچرخی ...ادامه مطلب

  • فکرها

  • ظرف های کثیف شام در ظرفشویی دهن کجی می کنند، (م) خوابیده است خوش به حالش سرش را که روی بالش می گذارد خوابش می برد. به جز شبی که خبر خودکشی عمویش را شنیده بود هیچوقت به خاطر ندارم که بیشتر از چند دقیقه بیدار مانده باشد! این وقت شب تازه کارناوال عاشورا به در خانه ما رسیده است. آقای مشاور پارسال با تعجب می پرسید: مگر کجای تهرانید که تا نصف شب عزاداری می کنند؟ نمیدانم شاید همه جای تهران این وضعیت نباشد، در زادگاه من که شهری بسیار مذهبی بود هیچوقت این ماجراها نبود. عزاداری فقط ظهر عاشورا ان هم در مرکز شهر برپا بود. اما نمیدانم چرا در محله ما تا نصف شب طبل می زنن,فکرهای بکر,فکرهای اصلاح نشده,فکرهای مثبت,فکر های خوب,فکرهای منفی,فکرهای برتر,فکرهای اقتصادی,فکرهای نو,فکرهای ناب,فکرهای شیطانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها