سنگینی

ساخت وبلاگ
 

هشت سالم بود، در حیاط مدرسه بازی می کردیم، من خوردم به یکی از بچه ها، افتاد زمین و سریع بلند شد. خندید، ولی خواهر بزرگترش با عصبانیت سراغم آمد که این قلبش مشکل دارد ممکن است از همین ضربه بمیرد!!

تا شب گریه می کردم، به مادر التماس می کردم که زنگ بزند مطمئن شود که نمرده، نمرده بود حداقل تا اخر سال که من در آن مدرسه بودم زنده بود.

هنوز هم نگرانم که  روزی خبر مرگش را بشنوم و  من باعث مرگش شده باشم!

تقصیر از پدر مادرهایمان است اینقدر ساده و بی حاشیه و امن بزرگمان کرده اند که بعضی آدمها، بعضی حرفها، بعضی حوادث و سنگینی بعضی حضورها، به راحتی می تواند روحمان را طوفانی و متلاطم کند.

تقصیر از معاشرانمان است که آن چنان مهربان و فهمیدنی و مومنانه ما را در این سی و چند سال همراهی کرده اند که با دیدن کوچکترین پلیدی و دروغی، جا می خوریم و حالمان بد می شود.

کاش دنیا محصور در همین آدمهای خوب بود.

ما که عوض نمیشویم، آدمها که همه خوب نمی شوند، تنها چیزی که همیشه خوب می ماند، خداست

شاید دعا، حال روحمان را بهتر کند.

 

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : سنگینی سر,سنگینی معده,سنگینی پشت سر,سنگینی سر معده,سنگینی سر نشانه چیست,سنگینی سر و خواب آلودگی,سنگینی سر و سرگیجه,سنگینی گوش,سنگینی دست چپ,سنگینی زبان نشانه چیست, نویسنده : soofiia بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 14:16