میگفتیم دعا کن
برایمان انا فتحنا میخواند.
خواهرم سالها پیش خواب دیده بود که در بحبوحه یک جنگ
گوشه ای تسبیح به دست انا فتحنا میخواند
و ما در ان هیاهو و کشتار زیر سایه نفس گرمش امنیت داریم.
و در خواب کسی گفته بود
ارامشتان مرهون دعای خیر این پیرزن است.
حالا یکسال است که نیست
و انگار این یکسال یک عمر بوده است
و ایمان دارم طمانینه و شادی درونی این روزهایم
از دعای خیر اوست که دلش میخواهد شاد باشم و مومن
دعا کن مادربزرگ
دعا کن برای ارامش زندگی زیبا و آوین
برای حس کفایت مندی خواهرم
برای ارامش فرزانه
برای خوشبختی و شادی و موفقیت مریم و ستاره
برای سلامتی ناهید
برای امنیت همه بچه ها
برای دل نازک پدر مادرها
برای...
دفترچه ممنوع...برچسب : مادربزرگ, نویسنده : soofiia بازدید : 82