دفترچه ممنوع

متن مرتبط با «من اینجا بس دلم تنگ است» در سایت دفترچه ممنوع نوشته شده است

سهم من این است...

  • سهم‌من این است..سهم من این است که به حرفهایتان‌گوش بسپارمدردهایتان قوتِ شبانه ام باشدو روانه ی فرداهای روشنتان کنمو در همهمه ی هوادارانتانگوشه ای در سایه بایستمو فراموش شوم...سهم من این است که افتخاراتتان را بشمارمو شما حتی وقتی اشک هایم رانظاره می کنید،نادیده ام بگیرید...سهم من این استچون برای یافتن قطره ای توجهدریای محبتم را به حراج گذاشته ام...وه چه تهیدستم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ادم اینجا تنهاست

  • دلخوشیها  کم نیست. همین حالا صدای پسرک را شنیدم رفتم بالاسرش بهش گفتم: خواب خوب میبینی یا بد. تو خواب لبخند ملیحی زد و گفت، خیلی قشنگه ممنون!داشتم زندگیمو میکردم، استراحت میکردم و رمان میخواندم. , ...ادامه مطلب

  • این نوشته جدید نیست. مال ۱۴ سال قبل است

  • به نام حقمن زندگیم را گم کرده ام ، خواب گردی میکنم ، عذاب وجدان میگیرم  ، ساعتها سنتورمیزنم چندساعتی سی دی زبان انگلیسی وbbc prime  گوش میدهم ازسررفع تکلیف وبرای دل خوشی مادر،برای دکترانمیخوانم تا به , ...ادامه مطلب

  • خانه تسکین است

  • چهارشنبه له بودم. دو ماه و نیم است که از صبح زود تا ۵ عصر بی وقفه و با انرژی میخوانم و مینویسم و بحث میکنم و سعی میکنم کار این و آن را راه بیندازم و جلوی اقدامات غیرقانونی و تندروی ها را بگیرم. دو ماه, ...ادامه مطلب

  • در من سه آدم اند.

  • در من سه آدمی نفس می کشند یکی زن جوانی  آتنا گونه و آرتمیس صفت که مردانه می دود و می جنگند و قصد دارد روی قوه بیان و تسلطش کار کند تا رشد کند و از حاصل زحماتش را درو کند و به خودش افتخار کند و به او ا, ...ادامه مطلب

  • من...

  • کار جدید خیلی چیزها به من اموخته است از دخترک درسخوان شنگول خوش بین و پرحرف فاصله میگیرم و به یک زن میانسال اجتماعی سختکوش تبدیل میشوم باید روزی ده بار به خودم بگویم ۰من ساده و خوش باور نیستم بلکه عاقبت اندیش و زیرکم من ترسو و ضعیف نیستم بلکه شجاع و قوی هستم من پرحرف نیستم بلکه کم گو و گزیده گو هستم اگه ثمره این چند ماه مدیریت تمرین سه گزاره فوق باشد، باید به خودم افتخار کنم, ...ادامه مطلب

  • چه کسی شاد است؟

  • به پهنای صورتم اشک می ریزم.این روزها زیاد یواشکی گریه میکنم اما جلوی بقیه نقش آدمهای شاد و امیدوار را بازی می کنم.چه کسی خوشحال است؟آیا مهسا که بچه دومش را به دنیا آورده شاد است؟فکر نکنم در تصور من مه, ...ادامه مطلب

  • حرفهای من با خودم

  • بنویسم تا فکرم منسجم شودشب. مهمانی. تنها و بدون شوهر و پسرم.  دکتر.مهناز. ندا و آدم باهوشی که دوران لیسانس دهها بار باهاش درگیر شده بودیم.حس من چه بود؟۱_باید میرفتم که برای چهارمین بار درخواست مهناز را رد نکرده باشم و احساس نکند رفیق بی معرفتی هستم.۲_ پسرک خیلی بهتر شده بود ولی نه انقدر که بیماریش را منتقل نکند۳_احساس میکردم اگر ساکت باشم و اظهارنظر نکن, ...ادامه مطلب

  • برای مریم که خوب است و عزیز

  • خیلی کار دارم. ولی حس میکنم این را بدهکارم به مریم که بنویسم؛1.تسلیم نشدنروبروی من درست پشت همین گلدان دختری نشسته است که در سن سی و هشت سالگی از نظر جسمی به اندازه یک زن پنجاه ساله دردمند است. اما قوی و توانمند و بااراده است. دختری که از بچگی جلوی چشمش  عموهایش مادر باردارش را کتک زده اند، پدر روانیش انواع آزارها را به انها روا داشته، روزهای متوالی بی آب و غذا در طبقه دوم خانه حبسشان کرده، کتک خورده اند، تحقیر شده اند و .... در نوجوانی بارها به خودکشی فکر کرده اما بعد به خودش گفته  اگر من نباشم چه کسی به داد مادر و خواهرهایم برسد؟درد کشیده است اما قوی شده است. یک روز صبح از خواب بیدار شده دست مادر و خواهرهایش را گرفته و از  آن جهنم بیرون آمده.حالا خودش خانم وکیل است، دو تا دختر خوشگل باهوش دارد و با همه مشکلاتی که دارد از زندگی راضی است.  خواهرهایش موسسه موسیقی زده اند و تدریس می کنند.مادرش گرچه میراث دار تمام زخم های زندگی مشترکش با آن مرد دیوانه است اما دلش خوش است که حال بچه هایش خوش است.--2.دشمنی به نام مقایسهمریم جان از تنهایی و بی کسی و فقر بدتر، مقایسه است. به روح خودت خیانت مقایسه را روا ندار.هر ادمی جایی که ایستاده اگر بخواهد خودش را با دیگران قیاس کند و غصه بخورد حا, ...ادامه مطلب

  • من و قهوهو صندلی و کتاب

  • میشه. باور کن میشه. تجربه کردم که میگم. این شبها خیلی بد میخوابم و خسته و له از خواب بیدار میشم. در شرکت تند تند نامه و لایحه مینویسم ساعت دو ونیم با عجله مبرم دنبال پسرو میارمش خونه و غذا میپزم و... طفلک اذیتی ندارد اما من خیلی خسته ام م زنگ میزند که دیرتر از همیشه می اید  و من ناگهان حس میکنم چقدر خسته ام، چقدر دلم ازادی میخواهد، چقدر استخوانهایم درد می کند. حالم دارد بد میشود غرغروی وجودم نق زد,قهوهو,صندلی,کتاب ...ادامه مطلب

  • ماجرای من و منشی ها

  • من نمیدونم همه اینقدر با منشی جماعت درگیرند یا فقط من؟ اگه یه روزی اومد که من تونستم روی این منشی های وقیح پررو و دریده رو کم کنم، اون روز روز پیروزی من ارزشهای اسلام و انقلاب است!! فکر کنم یه دوره اموزشی نیاز دارم تا از پس اینا بربیام. تو شرایطی که شدیدا نیاز به مدرک دکترام دارم تا بتونم برای هیات علمی شدن تقاضا بدهم و در وضعیتی که از  5 مرداد تقاضای مدرک دادم و طبق سیستم قرار بوده بیست روزه مدرک,ماجرای,منشی ...ادامه مطلب

  • همه چیز خوب است اما...

  • همه دوستت دارند، تحسینت می کنند، میگویند خیلی با تو راحتند و تو چقدر شکل آنهایی. اینجا بین این ادمها مهربانی، خوشگلی، بامزه ای، فرهیخته ای.(م) مهربان است و با ملاحظه، هوایت را دارد و آشکارا به داشتن همسری چون تو افتخار می کند. پسرت از شادی قهقهه می زند و با بچه ها بازی میکند وهمه چقدر این پسرک آرام با ادب بامزه را دوست دارند. همه چیز خوب است اما اما پس چرا تو دلت میخواهد زودتر تمام شود؟ چرا علیرغم اصرارشان در برنامه بعد شرکت نکردی؟ چرا وقتی همه چیز اینقدر خوب به نظر می رسد حال تو خوب نیست؟ پی نوشت؛ جوابی که پنج ساعت بعد به این سوال میدهم؛ همه چیز دیده شدن تایبد شدن و تحسین شدن نیست بخشی از وجو, ...ادامه مطلب

  • مراقب من باش

  • مراقب من باش. نه آنقدر نزدیک بیاکه از صدای نفسهایت دلم آشوب شود. نه آنقدر دور که صدایت را نشنوم. مراقب من باش نه چون مادری دل نگران فرزند یا عاشق غیوری در کمین محبوب بلکه همچون طبیبی برای بیمار مراقب من باش و با من بگو از همه خامی هایم ولی مرا به ورطه بی ارزشی و شرم پرتاب نکن مرا روی شانه های آگاهیت حمل نکن بگذار کنارت راه بروم ولی اگر برای همقدم شدن با تو دویدم و زمین خوردم دستم را بگیر. ,مراقب ...ادامه مطلب

  • دلتنگی

  • اروم‌با مهسا حرف میزدم بهش گفتم من حس میکنم زنانگی وجودم کمه. هیچوقت از لمس از بوسه و از دوستت دارم گفتن و شنیدن لذت نبردم. هیچوقت در نبود نزدیکانم گریه نکردم. برخلاف میلم (ه) را صدا زد و حرفم را تکرار کرد و گفت: تو قبول داری حرفشو؟بی تفاوت نگاهم کرد که چرا فکر میکنی خیلی خاصی؟ با دیگران متفاوتی؟ بی, ...ادامه مطلب

  • با این همه حال ما خوب است.

  • این روزها اتفاقات عجیبی می افته. برادر (الف) رو  با مسخره ترین استدلال موجود بازداشت کردند. یه بچه دوماهه داره  بنده خدا.  الف افتاده به جون فرزاد که اگه  تو جواب تلفن های منو میدادی و با هم میرفتیم دیوان عالی کشور. اعاده دادرسیمون قبول میشد. فرزاد از عصبانیت داره خودزنی میکنه و زیبا از بی معرفتی ال, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها